از زمان ظهور مدرنیته در قرون پانزده و شانزده تاکنون مقاومتهای بسیاری نه فقط در جهان اسلام بلکه در خود غرب و در سنت تفکر مسیحی و در دیگر نقاط جهان، فرضاً در هند، و غالباً از منظر دفاع از سنن دینی و معنوی صورت گرفته و میگیرد. ما نمیتوانیم تلاشهای گذشتگان را نادیده گرفته، یا آنها را مطلقاً فاقد ارزش بدانیم. ما امروز بر دوشهای آنها و تجربیات حاصل از تلاشهای آنان ایستادهایم و آنها انتقالدهندگان میراث تاریخی و اهمیت سنت برای ما بودهاند. هر شخصیتی نقش جایگزینناپذیر خویش را در تاریخ ایفا کرده و میکند. بدون تلاشهای گذشتگان تاریخ با طفره و عدم استمرار روبرو میشد که این خود امری ناممکن است. لیکن، امروز ما در نقطهای از تاریخ قرار داریم که میتوانیم تلاشهای گذشتگانمان را در این دو قرن اخیر مورد ارزیابی قرار دهیم. میتوان پذیرفت کهــ اگر چه نه همه لیکنــ بسیاری از تلاشهای گذشتگان یا حتی امروزیها در جهت مقاومت در برابر مدرنیته چه در جهان اسلام و چه در دیگر نقاط جهان واکنشی طبیعی، یعنی ناخودآگاه و نامتأملانه بوده است، یا اگر تأمل و تفکری نیز در کار بوده استــ که یقیناً بوده استــ اکثر آنها با رویکردهایی تئولوژیک، ایدئولوژیک، ی، فقهی، اخلاقی و نهایتاً در این اواخر با رویکردهایی هرمنوتیکی، و کمتر با رویکردی حِکمی، فلسفی و وجودشناسانه (انتولوژیک) صورت گرفته است. 
حال، امروز ما در نقطهای از تاریخ قرار داریم که میتوانیم بپرسیم: تلاشهای گذشتگان تا چه حد ما را در برابر سیطرة روزافزون جهان مدرن یاری کردهاند و ارزش و اعتبار آنها، در راستای تحقق اهدافشان، چیست و سرنوشت آن‌ها چه بود و چه خواهد بود؟ شاید طرح این پرسش برای گذشتگان ما در یکی دو سدة پیش امکانپذیر نبود، اما امروز برای ما امکانپذیر است.
امروز همة سنت‌گرایان و اسلامگرایان شاهد فروپاشی برجوباروهای عظیم زندگی سنتی به دلیل سیطرة روزافزون جهان مدرن و آوار شدن همة بصیرتها، جهانبینی و ارزشهای عالَم سنت بر سر جوامع سنتی هستند و بسیاری، مگر کوراندیشان، می‌پذیرند که سنتگرایان و اسلامپناهان در برابر بسط و سیطرة اجتنابناپذیر مدرنیته و احکام و ارزشهای آن قافیه را باخته‌اند. لذا ما حق داریم بپرسیم: چرا؟
پاسخ بنده به این پرسش اخیر این است که تفکر حِکمی و فلسفی، و در معنای واقعی کلمه، تفکر وجودشناختی، مهم و بسیار بنیادین است و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین حکمت و فلسفه شود. تلاش‌های ی، ایدئولوژیک و تئولوژیک بدون حکمت و فلسفه اموری میانتهی، بیدرونمایه و پا در هواست. تلاشهای فقهی و طرح مباحثی همچون ثابت و متغیر در فقه یا سخن گفتن از فقه پویا و فقه سنتی یا بحث‌هایی در خصوص انطباق حقوق بشر و اسلام مجادلاتی بر سر میوهها و شاخه‌هاست، لیکن بحث اصلی باید در خصوص ریشهها باشد و تأمل و تفکر در باب ریشة مسائل آنجاست که تفکر حکمی و فلسفی وجود داشته باشد.
در میان ما تفکر حِکمی و فلسفی عمدتاً غایب است، و همواره سعی داریم تا فقه، ت، ایدئولوژی یا تئولوژی را جانشین تفکر حِکمی و فلسفی کنیم. به همین دلیل همة تلاش‌ها و مقاومتهایمان تاکنون دولت مستعجل بوده است؛ تلاشهایی که چندی می‌درخشند، اما پس از یک یا دو دهه چشمگیری خویش را از کف میدهند و نمی‌توانند از تأثیرات عمیق و بنیادینی در جهت مقابله با روند سیطرة روزافزون مدرنیته، و این روزها غلبة سکولاریسم و نیهیلیسم برخوردار باشند. به خاطر همین روند رو به شکست است که امروز بسیاری از سنت‌گرایان یا خودشان را بزک میکنند تا سازگاری-شان را با جهان مدرن نشان دهند یا به خشونت روی میآورند، اما، به هر تقدیر، نمی‌توانند از تاثیرگذاری عمیق فرهنگی در حیات اجتماعی و زندگی نسلهای جدید برخوردار باشند. 
تفکر خودآگاهی» است و حقیقت خود را در خودآگاهی آشکار میسازد. تنها حکمت، فلسفه و تفکر بنیادین» است که میتواند ما را از توهم خارج ساخته، به خودآگاهی رساند. به دلیل عدم وجود تفکر بنیادین، ما در بستری از ناخودآگاهی و انفعال حرکت میکنیم.

بیژن عبدالکریمی
۲۵ مهر ۱۳۹۴

 


مشخصات

آخرین جستجو ها