.

۱. یکی از محوری ترین عناصر فکری شریعتی دعوت وی به منظور تجدید عهد ما با سنت تاریخی خودمان است. کاملاً آشکار و بدیهی است که ما نمی توانیم به سنت تاریخی مان به همان شکل که بود» بازگردیم. دعوت به سنت تاریخی در همان شکل و شمایلی که بود، امری نابخردانه است. شریعتی می کوشد در سنت تاریخی ما نشانه هایی را برای پیدا کردن راه در عالَم مدرن بیابد. این همان کوششی است که در رمانتیست های آلمانی، در اندیشمندی چون کی یرکه گور یا در متفکرانی چون نیچه، هوسرل یا هایدگر نیز در مقابله با بحران های حاصل از مدرنیته و سیطرة عقلانیت مدرن و تفکر تکنولوژیک دیده می شود. 


 ‏۲. از نکات دیگر این است که شریعتی می‌کوشد سنت تاریخی ما را از چنگ انحصارطلبان و متولیان رسمی آن رهایی بخشد. 


۳. از دیگر عناصر مهم تفکر شریعتی آموزة جنگ مذهب علیه مذهب» اوست. این آموزه، هم در آیندة ما ایرانیان نقش مهمی خواهد داشت و هم همسو با اندیشه‌های متفکران بزرگ معاصر جهان است. یعنی برخلاف سنت‌گرایان اهل نظامهای تئولوژیک که سنت را یکپارچه فهمیده، از آن به نحو یکپارچه دفاع میکنند و بر خلاف بسیاری از روشنفکران سکولار ما که به تبعیت از عقل روشنگری، موضعگیری ضد سنت داشته، سنت را به نحو یکپارچه انکار می‌کنند، شریعتی بهدرستی و بهخوبی به ما نشان داد که سنتهای تاریخی امری یکپارچه نیستند و در هر سنت تاریخی، از جمله سنت تاریخی ما عناصر و نیروهای بسیار منفی، ویرانگر و بازدارندة تاریخی در کنار عناصر و نیروهای بسیار مثبت، متعالی و سازندة تاریخی به نحوی توأمان و درهمتنیده وجود دارند. (این همسو با آموزه‌های کانت، هگل، رومانتیست‌های آلمانی، نیچه و هایدگر نیز هست)


۴. شریعتی میکوشد به درکی غیرتئولوژیک و در همان حال به فهمی وجودی (اگزیستانسیل)، پدیدارشناختی و تاریخی از دین نزدیک شود. به دلیل همین رویکردهای پدیدارشناسانه و تاریخی و کاربرد روشها و تبیینهای تاریخی و جامعهشناختی در درک سنت و بسیاری از حوادث تاریخی و مفاهیم بنیادین عالَم سنت است که با تفکر او بسیاری از برج‌وباروها و باورهای تئولوژیک فرو میریزد. به تعبیر سادهتر، با شریعتی گامهای بسیار بزرگی در جهت تخریب تئولوژی برداشته می‌شود. مرادم از تئولوژی مجموعه و نظامی از باورها و گزاره‌های نهادینه شدة تاریخی است که به سبب گذر زمان منجمد و متصلب شده، و برای خودشان قداست یافتهاند تا آنجا که برای معتقدین به آنها به منزلة امور و حقایقی الهی، ازلی، ابدی و پرسشناپذیر به نظر میرسند. روزگار ما روزگاری است که دورة تفکرات تئولوژیک به پایان رسیده است. 


۵. در شریعتی بصیرتها، طرح‌ها و آموزههای بسیار بزرگی همسو با متفکران بزرگ غربی و معلمان تفکر آینده وجود دارد که به دلیل عقب‌گرد و انحطاط تاریخی بخش وسیعی از جامعه و بسیاری از به‌اصطلاح روشنفکران ما به سهولت نادیده گرفته میشوند. مگر انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن، حملات شدیدش به سیانتیسم و پوزیتیویسم، تلاشهایش به منظور دمیدن معنویت و روح شرقی در کالبد تمدن تکنولوژیک جدید، کوششهایش به منظور ارائة نگرشی فراسوی تعارض علم و دین، دعوتش به مواجهه‌ای اصیل با تاریخ و مخالفتش با توتالیتاریانیسم نهفته در عقل روشنگری و مواضع ضد سنتِ این عقل در مواجهه با سنتهای تاریخی و نقد نحوة مواجهة غیراصیل، جزمی و غیرپدیدارشناسانه با تاریخ و سنتهای تاریخی در جنبش روشنگری، نقدهای او از انسان تکساحتی، تکه‌تکه شده و نااصیل روزگار ما و دعوت وی به نحوة بودنی اصیل و بازگشت به اصالتهای خویشتن و آموزهها و جهت‌گیریهای بزرگ او به منظور آزادسازی معنویت از دست متولیان رسمی سنتهای تاریخی، رهاییبخشی دمکراسی از دستان سرمایهداری، و نجات سوسیالیسم از چنگال ایدئولوژیهای توتالیتر و دولتی به اصطلاح مارکسیستی، و دعوت به وحدت دوبارة هنر و مذهب و درک حقیقت و زیبایی و خیر در وحدت و اینهمانی این سه مقوله و. آموزهها و بصیرتهایی نیست که با زبان و مفاهیم دیگری در اندیشههای رمانتیستهای بزرگ آلمانی، کییرکهگور، نیچه، هوسرل، اگزیستانسیالیستها، هایدگر، مکتب فرانکفورت، هرمنوتیک فلسفی گادامر، متفکران پستمدرن و.  نیز دیده نمیشود؟
آیا مگر میان انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن با انتقادات جنبش رمانتیسم آلمانی، کی-یرکهگور، نیچه، هوسرل، ماکس وبر، هایدگر، گادامر، مکتب فرانکفورت و پستمدرنیستها همسوییهایی وجود ندارد؟ بههیچوجه نمیگویم دقیقاً یکی است، اما میان آنها همافقیهای بسیاری دیده میشود. 


۶. به اعتقاد اینجانب، تفکر آیندة بشری، تفکری غیرتئولوژیک و غیرسکولار است. بشری که هم نظام‌ها و تفکرات تئولوژیک و نتایج زیانبار آن را در طی قرون وسطی تجربه کرده است و هم عقل سکولار و نیهیلیسم پیامد

آن را در جهان مدرن با جان آزموده است، شیوة تفکری را در ورای هر دو تجربة تاریخی خود جستوجو میکند. اندیشة متفکرینی چون کییرکه‌گور و هایدگر نه تئولوژیک است و نه سکولار.
کییرکهگور و هایدگر هر دو گامهایی بلند در جهت تخریب نظام‌ها و تفکرات تئولوژیک برداشتند، بیآنکه بکوشند ما را به تفکری سکولار و نیهیلیستی سوق دهند. با شریعتی نیز به تفکرات تئولوژیک ضربات مهلکی وارد میشود و در کنارش روح معنوی عمیقی به چشم می-خورد. این دستاوردی بسیار بزرگ و همسو با اندیشة متفکران و معلمان بزرگ جهانی است. 


۷. یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ شریعتی این است که وی به همة تاریخ و افقهای تاریخی گشوده است. او برخلاف اصحاب تئولوژی، به سهولت به ندای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس، وبر، سارتر، ماسینیون و. گوش میسپارد و از آنها می‌آموزد. گویی در همة سنتها و عوالم تاریخی و در همة مذاهب، مکاتب و اندیشهها عناصری وجود دارند که با اندیشة دینی سازگار است. به نظر می‌رسد خدا و دین شریعتی، برخلاف اصحاب تئولوژی، دین و خدای بومی، جغرافیایی و نژادی نیست. به تعبیر دیگر، شریعتی ندای هستی را هر جا که هست می‌شنود. او وقتی با اندیشههای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس و. مواجهه میشود، در واقع فقط این اندیشهها و صاحبان آنان را نمی‌بیند، بلکه گویی ندای هستی را از زبان آنها می‌شنود.
شریعتی نسبت به همة سنتها و به همة اندیشهها گشوده است. به اعتقاد من نه اندیشههای تئولوژیک بیگانه از عقلانیت جدید و نه سکولاریسم جزمی و ضد سنت دوران مدرن هیچ یک افق تفکر فردا را تعیین نکرده، این گشودگی به هستی» است که دین و مذهب فردای تاریخ بشر خواهد بود. 
یک چنین گشودگی‌ای به هستی، یعنی به همه سنن تاریخی که هریک حکایتگر فهمی از هستی هستند در شریعتی دیده می‌شود. (مواجهه پدیدارشناسانه با همه سنن تاریخی خارج از اروپامحوری و منطق شرق شناسانه یا منطق شرق شناسی‌های وارونه)

بیژن عبدالکریمی،
شریعتی و تفکر آینده


.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها